سفارش تبلیغ
صبا ویژن
               قااااااصدکانه
                            ســـاده ی ســـاده.. از دســت میـــرونــد .. همـــه ی آن چــیزها کــه.. سخــت سخــت به دست آمدنـــد ...

زانوهایت را در بغل می گیری تا آشفتگی درونت را قایم کنی میان تلاطم نگاه هایی ک توی سرت کوبانده می شوند .

دل میکنی از هر چه اطرافت می گذرد و می سپاری اش به آسمان آبی بالای سرت؛

هوا ابری بودنش را لحظه به لحظه بیشتر ب رخت می کشد ...

دل تو هم؛

سرت را برای لحظه ای بلند می کنی و محو می شوی در رنگ تیره ی آسمانی ک انگار مدت هاست بغضش را فروخورده ..

صدای رعد و برق را ک می شنوی دلت آرام میگیرد ؛

در سکوت و فریاد های ذهنت یک هم پا می یابی برای اشک های تسکین دهنده ات که آرام شروع ب چکیدن می کند.

مثل اولین قطره باران ....





دلت را می سپاری ب آسمان.

سبک ک شدی راه برگشت در پیش میگیری.

راه برای پیمودن زیاد است ...



ب جایگاه امن دلت ک فکر می کنی آرام می گیری ؛

لبخند مهربانی تحویل آسمان می دهی ....





پ.ن: گفته بودم آسمانم خداست ؟

 

 

برای نمایش بزرگترین اندازه کلیک کنید

 

 

 

 


+ پنج شنبه 91/10/28 10:19 عصر قاصدک خانوم | نظر